#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_18

-اون طوری نگاه نکن بدم میاد تقصیر خودت بود بهت گفتم بگو کجا رفتی.

-منم جواب دادم.

-جواب دروغ.

چیزی نگفتم این مرد چیزی حالیش نمی شه انگار.

-چرا بهم نگفتی.

با تعجب نگاش کردم راجب چی حرف می زد.

-چی و باید می گفتم؟

-اینکه ناراحتی قلبی داری.

اخمام تو هم رفت.

-چرا باید می گفتم دلیلی نبود.

تو نگاش ناراحتی بود انگار

ن باو این واسه من ناراحت می شه کسی که خودش با دستم این کارو کرد هه.

با پوزخند نگاش می کردم که دوباره رفت تو جلد سگیش.

-فکر دخترونه برای خودت نکن فقط بهت احساس ترحم دارم تازه فهمیدم که یک خدمتکار ناقص بهم افتاده.

با تحقیر نگام می کرد

دوست داشتم بهش بگم تو سگ کی باشی که بهم ترحم کنی فکر کردی عاشق چشم ابروتم که برات کار می کنم تو یک عوضی بیش نیستی

اما حیف که جرعتشو نداشتم.

فقط با ناراحتی سرمو پایین گرفتم که دکتر وارد اتاق شد.

-بالاخره زیبای خفته بیدار شد.

بعد لبخندی بهم زد که منم جوابشو دادم اخم آرسام رو دیدم اما اهمیت ندادم.

دکتر رو کرد به آرسام.

-شما برید بیرون تا من خانوم رحمانی رو معاینه کنم.

-من بیرون نمی رم.

-لطفا برید بیرون.

با خشم دکترو نگاه کرد بیرون رفت بعد رفتن آرسام دکتر رو کرد بهم.

-دختر تو که وضع قلبت خیلی بده به دکتر مراجع کردی؟

-بله.

-بعد بهتون گفتن که به هی...

پریدم وسط حرفش


romangram.com | @romangraam