#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_16
-من که پیشش بودم.
-اونو نمی دونم.
- باشه گلم توبرو من میام.
-باشه.
بعد اینکه آماده شدم رفتم به سمت اتاق کارش
در زدم.
-بیا تو.
آروم وارد شدم بهم اشاره کرد مبل روبه روش بشینم
مرموز نگا می کرد،با سر پایین افتاده رفتم رو مبل نشستم.
-بله آقا کار داشتین؟
-سوالی ازت می پرسم درست حسابی جوابمو بده.
-چشم.
-با کی قرار داشتی؟برای کی خودتو اون طوری درست کرد
با تعجب نگاش می کردم هنوزم راجب اون موضوع داره فکر می کنه.
-چ..چی می گید آقا من با کسی قرار نداشتم فقط رفتم بیرون همین.
یهو از جاش بلند شد که منم از ترس بلند شدم.
-د نه د زرنگ بازی نداشتیم.
اومد طرفم دستشو گذاشت رو شونم مجبورم کرد بشینم
روم خم شد.
-منو چی فرض کردی بچه فکر کردی با یه حرف خرم می کنی نه جونم انقدر هم ساده نیستم.
دستشو گذاشت رو صوتم آروم شروع کرد به نوازش.
-ببین گلم دوست ندارم رفتار بدی داشته باشم با زبون خوش می گم کی بود؟
از ترس نمی تونستم درست حسابی نفس بکشم.
-گف..گفتم که آقا هیچ..هیچکس.
-که هیچ کس.
از روم بلند شد نفس راحت کشیدم فکر کردم که از دستش خلاص شدم،یهو موهامو گرفت از رو شال بلندم کرد.
-بهت گفتم با من در نیفت
تو چی کار کردی من تورو آدم نکنم آرسام نیستم.
همون طوری با موهام منو از اتاق بیرون کشید از درد داشتم میمردم اشک از چشمام میریخت.
romangram.com | @romangraam