#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_119
-بلای که حقش بود یکم اسید پاشی کردم.
با بهت گفتم:
-اسید!
-اره اسید
ناخواسته صدام بلند شد.
-چی کار کردی تو؟
-صداتو برام بالا نبر.
-باهاش چی کار کردی؟
-بالاخره باید می فهمیدم کجایی یا نه؟
بلند شدم.
-الان کجاست حالش خوبه؟
اخماش تو هم رفت.
-تو چرا باید نگرانش باشی؟
-یه زمانی رفیقم بود.
پوزخند زد و گفت:
-خودت می گی یه زمانی درضمن یادت ک نرفت این اتفاقا همش تقصیر اون بود.
-من مثل اون نامرد نیستم.
-هه چرتو پرت نباف دلیلی نداره که بخاطر اون بحث کنیم.
هر چی می گفتم هیچی حالیش نمی شد.
-فقط اینو بگو اون اسید لعنتی رو روی صورتش ریختی.
یکم نگام کرد و گفت:
-نه.
نفس راحت کشیدم خداروشکرت با دیدن این حرکت یه چشم غره بهم رفت
که نیشمو براش باز کردم
به طرف در اتاق رفتم که از پشت بغلم کرد.
-اه ولم کن ببینم.
-نوچ.
-آرسام اذیت نکن بزار برم.
یهو صداش خشن شد.
romangram.com | @romangraam