#اجبار_اختیاری_اختیار_اجباری__پارت_64


آروم پیشونیمو بوسید و با گفتن خداحافظ ازم دور شد.

شوکه سر جام خشکم زده بود.یه چیزی داشت ازم جدا می شد.با صدای لاستیکای ماشین به عقب برگشتم.رفتن؛پدر و مادرم و بهترین دوست و رفیقم رفتن!

شوکه سر جام خشکم زده بود.یه چیزی داشت ازم جدا می شد.با صدای لاستیکای ماشین به عقب برگشتم.رفتن!پدر و مادرم و بهترین دوست و رفیقم رفتن!

باید رو پام می ایستادم.اما سخت بود ، خیلی سخت!با تمام توان وایسادم و با عصانبت رو به پرهام گفت:

-این چه مسخره بازیه؟بابام اینا کجا رفتن؟هان؟

و جوابم فقط دست به سینه بودن و پوزخند پرهام بود.با عصبانیت به سمتش رفتم و هولش دادم و با داد گفتم:

-میگم کجا رفتن؟چه غلطی کردی؟

از این حرکتم اخمی رو پیشونی پرهام نشست و گفت:

-یادت باشه کی جلوت وایساده.

با تمام حرص گفتم:

-یادمه کی جلوم وایساده ؛ یه ادمِ مغرورِ خودبرتربینِ ظالم ،یه آدمِ...نه ببخشید یه شیطان!

دو تا دستمو محکم گرفت و از زیر دندونای بهم فشردش گفت:

romangram.com | @romangram_com