#اجبار_اختیاری_اختیار_اجباری__پارت_60
-زووود!
همه باترس متفرق شدن.من از تعجب نمی تونستم حرف بزنم.یعنی باید باور می کردم پرهام انقدر خطرناکه؟یعنی اینا کار اون بود؟
پرهام برگشت سمت اون هشت نفر که از درد به خودشون می پیچیدن و گفت:
-باز هوس می کنین پاتونو از گلیمتون اونورتر بذارین؟
همشون با آه و ناله کلمه هایی مث :
-نه!
-غلط کردیم!
-ارباب ببخشید!
رو می گفتن.پرهام روبروشون ایستاد و بدون اینکه نگاهشون کنه با صدای بلندی گفت:
-گم شین برین.دیگه نمی خوام چشمم بهتون بیافته.راجب شما اگه دفعه بعدی درکار باشه، آخرین کاریه که قبل از مرگتون می کنین!
نگاهی بهشون کرد و با تحکم گفت:
-قسم می خورم!
romangram.com | @romangram_com