#اجبار_اختیاری_اختیار_اجباری__پارت_58
-عکس؟
سرشو بالا و پایین کرد و گفت :
-تمام کیف اینجور مراسما به عکس گرفتنشه ،از همه چی عکس گرفتم فقط مونده عکس دوتاییتون.
با تعجب به پرهام نگاه کردم .خونسرد گفت:
-باشه!
و بعد آروم در گوشم گفت:
-بهتره از آخرین لحظات خوشحالیت عکس داشته باشی.
با تعجب بهش نگاه می کردم اما اون بهم نگاه هم نکرد.دست راستش رو تو جیب شلوارش فرو کرد و دست دیگرش رو روی شونه سمت راستم گذاشت و منو به جلو برگردوند و خودش نیم رخ و من تمام رخ رو به دوربین،با همون ژست باحال نگاهی به دوربین کرد و منم لبخند آرومی زدم و به دوربین نگاه کردم.
-یک . دو . سه!
و چیک چیک!عکس گرفته شد.دستشو از رو شونم برداشت که یهو در باز شد و یه مرد حدود 30 ساله اومد تو خونه ، سرشو کمی پایین آورد و گفت:
-ارباب انجام شد!
پرهام سری تکون داد و گفت:
romangram.com | @romangram_com