#اجبار_اختیاری_اختیار_اجباری__پارت_54


-خیلی ماه شدین خانوم!

با شنیدن کلمه ماه یاد حرف پرهام افتادم؛وای این بشر چقدر توهمیه.بلند بلند خندیدم.

-خانوم چیزی شده؟

خندمو جمع کردم و گفتم:

-نه نازگل یاد یه چیزی افتادم خندم گرفت،نمی دونم چرا امروز همه منو ماه می بینن!

خنده ریزی کرد و گفت:

-آخه خیلی خوشگل شدین خانوم! فقط صورتتون...

شوکه شدم.

-خانوم بخدا ارباب آدم بدی نیستا، فقط عصبی می شه کنترلشو از دست می ده.جاش خوب می شه نگران نباشین!

پس خیلی تو چشمه.نفس عمیقی کشیدم و لبخندی بهش زد.یهو انگار چیزی یادش اومده باشه،هول شد و گفت:

-ای وای خانوم زود باشین 5 دقیقه شدا !

دستمو کشید و منو تند برد سمت پله ها.بالای پله ها که رسیدیم پرهامو دیدم که داشت عصبانی پله ها رو بالا می اومد،با دیدن ما نفسشو پرصدا بیرون داد و با گفتن زود باش ،پله های بالا اومده رو پایین رفت.

romangram.com | @romangram_com