#اجبار_اختیاری_اختیار_اجباری__پارت_49


-آره!

دو پله بالا رفتم که دستمو گرفت و گفت:

-دیدی گفتم بدبخت می شی؟

دستمو از دستش کشیدم بیرون و گفتم:

-فعلا که نشدم.

سریع از پله ها بالا رفتم و خودمو پرت کردم تو اتاق، درو بستم .پشت در نشستم زانوهامو تو بغلم گرفتم.من چیکار کنم؟چرا نمی گی نه؟می ترسم!ازچی؟از اینکه خونوادمو از دست بدم.چه حکمتیه؟الله و اعلم!

با همون لباسا رفتم حموم، آب سرد رو باز کردم و رفتم زیرش.

-من باید چیکار کنم؟

-شوخی کرد مگه نه؟

-نه بابا اون اصن بهش میاد شوخی کنه؟

-یعنی بلایی سرشون میاره؟

-اگه بیاره...

romangram.com | @romangram_com