#اجبار_اختیاری_اختیار_اجباری__پارت_45


نگاه پرغروری بهم کرد و گفت:

-تو باید زیر دست من باشی تا زندگی یاد بگیری.

با عصبانیت گفتم:

-جمع کن بینیم بابا!

خنده عصبانی بلندی کرد و گفت:

-خانوم کوچولو شما دیگه مجبوری قبول کنی!این بار اگه قبول نکنی، من خون خوانودتو می ریزم!

با تعجب گفتم:

چی؟

با آرامش گفت:

-می دونم این ده رو چجوری آدم کنم.

نگاهی به من کرد و گفت:

-تو رو هم می دونم چجوری آدم کنم!

romangram.com | @romangram_com