#اجبار_اختیاری_اختیار_اجباری__پارت_30
-آره خیلی ناراحتم.
با تعجب برگشتم سمت در که مامان سریع در رو باز کرد.حسام به حالت خمیده گوشش رو چسبونده بود به در.
مامان گوشش رو گرفت، پیچوند و گفت:
-چندبار بهت بگم وقتی دوتا خانوم دارن حرف می زنن پشت در گوش واینسا، شاید یه حرفایی خواستیم بزنیم که جلو تو درست نباشه.
حسام با خنده گفت:
-خاله جون فعلا که حرفای مثبت 18 نزدین.
مامان لبشو گاز گرفت و پس گردنی نثار حسام کرد و گفت:
-بی حیا !
و سریع از اتاق زد بیرون.از خجالتش که شبیه دخترای 15 ساله بود بلند بلند خندیدم.با صدای حسام خندمو قورت دادم.
-کوفت! خنده داره؟
نشست رو تختم، چشم غره ای بهم رفت.
-بفرمائید!دم در بده.
romangram.com | @romangram_com