#اجبار_اختیاری_اختیار_اجباری__پارت_28
-از تو مطمئنم هیچکی تو قلبت نیست ،اما از پرهام خان...
سرشو بالا گرفت و نگاهم کرد و گفت:
-حالا که تصمیمت اینه که ازدواج کنی باهاش،حواست باشه!خطبه که خونده می شه یه مهری از طرف مقابل تو دلت می شینه مبادا سرکوبش کنیا،تو خونه ای که داری می ری بزرگتری هست احترامشو حفظ کن،برای اون خونواده مثل هم خون باش نه ی آدم غریبه،برای پسرش مادری کن!
-برای خودش هم مادر باش،هم خواهر، هم همسر!نبینم رو حرفش حرفی بزنیا.اوقاتشو تلخ نکنیا.
با بیخیالی شونه بالا انداختم و گفتم :
-اوقاتش همیشه تلخه.
چشم غره ای بهم رفت و گفت:
-جلوش حاضر جوابی هم نکن؛مرد خوش نداره زنش جلوش حاضر جوابی کنه،تا می تونی باهاش بساز!مبادا حتی غیر عمد سرش داد بزنی یا بزنیشا که اونموقع خدا ازت راضی نیست.دل کسی رو نرنجونیا مادر!
آه سردی کشید و ادامه داد:
-دل کسی اگه برنجه یا بشکنه، دیگه درست نمی شه.
-به هم که محرم شدین دیگه محرم اسرارت هیچکس نیست جز شوهرت؛غمات و شادیات باید با اون باشه.محبت خرجش کن!
با اعتراض گفتم:
romangram.com | @romangram_com