#اغوا_شده_پارت_6
سپهر: نه رفتن بیرون خرید
ناصر: آهان.......خب باشه .....بیا سپهر پسرم این جعبه هلو رو بگیر ،تازه از باغمون آوردن.....رسیده ست سریعتر بخورید
سپهر:ممنون آقا ناصر
ناصر: سلام منو به مادرت برسون .....بگو هر کاری داشتن من انجام میدم
سپهر : باشه
همسایه با پرویی تمام سرکی به داخل خونه کشید ،وقتی دید کسی خونه نیست و صدایی نمیاد بدون خداحافظی رفت
سپهر به سمت مرد رفت ،اشکهای مادرش روی دستهای قوی و بزرگ مرد میریخت
یگانه:(با تنگی نفس و استرس، کنار دیوار سر خورد).....لعنتی چی از جون منو بچم میخوایی!
کاموس: من بهتون هیچکاری ندارم اگر خونسردیتون و حفظ کنید و بذارید مدتی من اینجا بمونم تا وقتی که پلیسا برن
یگانه: مگه .......(عصبی نگاهی به زخم مرد کرد).....مگه چیکار کردی که بهت شلیک کردن؟دزدی؟یا فراری؟
کاموس: به تو ربطی نداره که من چیکار کردم
یگانه: نکنه فکر کردی طویلست !سرتو انداختی پایین اومدی تو خونه مردم ،کارت که با گروگان گیری فرقی نداره ....منو با جون بچم تهدید کردی ....الانم که نمیری زیر حرف دیشبت زدی .من نمیفهمم این همه خونه چرا دقیقا اومدی دست گذاشتی رو زندگی منه بدبخت......
سپهر: مامان....
یگانه: ساکت باش پسرم ،دارم حرف میزنم
سپهر: ولی مامان....هلو....
romangram.com | @romangram_com