#اغوا_شده_پارت_29


یگانه :من متوجه نمیشم میشه یکم واضحتر توضیح بدی ؟

کاموس: محمود، برادر پروانه نبود.......معشوقه اش بود. شب قبل دعوامون، من از ماموریت زود برگشتم و شاهد مکالمشون بودم .....اونجا بود ک متوجه شدم اینا افراد همون باندین که بهشون نفوذ کردم. اون شب نتونستم بمونم و بهشون اتو بده که نقششون لو رفته.....ولی انگار محمود متوجه شده بود که من فهمیدم......همه چیز خیلی زود اتفاق افتاد، پروانه میخواست ترکم کنه....نمیتونم به خودم دروغ بگم من عاشقش بودم حتی اگر منو نمیخواست ولی وقتی بروم اورد نتونستم جلوی خودمو بگیرم .....سیلی که بهش زدم باعث شد تعادلش بهم بخوره ،خیلی سریع بود خیلی .....پایین پله ها جسمش بی حرکت افتاده بود.....سرش خونین بود و موهاش خیس و بهم چسبیده.......ساعتها بهش خیره موندم ،تا صبح کنارش بودم میخواستم کمکش کنم ولی فلج شده بودم .میخواستم برم آرزو رو نجات بدم ولی پاهام توان بلند کردنم رو نداشت .....مادرم رو از دست دادم برای چی؟ عاشق، شیطان شدم؟ یه بچه بیگناه رو قربانی انتخاب احمقانه خودم کردم !

یگانه:اینطوری نگو خیلیاش تقصیر تو نبوده

کاموس: نمیخوام خودمو گول بزنم ،من با چشمای بسته مسیر زندگیمو تغییر دادم

یگانه :یعنی میگی عاشق شدن و دوست داشتن همسر اشتباهه؟

کاموس:نه ولی من کورکورانه انتخاب کردم

یگانه:نمیتونی ثابت کنی که مقصر نبودی؟

کاموس: به این راحتیا نیست. اون صحنه ای که محمود درست کرده بود ....نشون میداد ک قتل عمده

یگانه: مگه چیکار کرده بود

کاموس: خونه رو سوزونده بود و دوتا گلوله تو سرشون

یگانه:......چطور تونسته بود با کسی که دوست داشت و مادر بچه اش بود اینکارو بکنه....وای حتی تصورشم وحشتناکه

سپهر: مامان ،فکر کنم آقا ناصر دوباره داره میوه های گندیده اش رو برامون میاره

یگانه: عجب گیری کردیم ،بهش بگو دیگه میوه نمیخواییم

کاموس:خواستگارته؟

یگانه:چی چی؟ حتما

romangram.com | @romangram_com