#اغوا_شده_پارت_28
کاموس:آرزو؟
یگانه:آره
کاموس: وقتی داشتم با همسرم دعوا میکردم......وقتی گلاویز شدیم .......توی....وان حموم
سکوت همه جارو فرا گرفت،هیچکس قادر به حرف زدن نبود .کاموس به دیوار تکیه داد و سقوط کرد
یگانه به پسرش خیره شد بود
سپهر :قتل دو نفر رو بهت نسبت دادن؟
کاموس: مقصر مرگ آرزو هم من بودم
یگانه:دعوا......(کمی سرفه کرد تا بغضش رو قورت بده و صداش صاف شه) ....دعواتون سر چی بود که به اینجا کشید
کاموس:سر آرزو بود
یگانه: مگه بچتون چقدر بزرگ بوده که سر مسائلش دعوا کنید
کاموس: آرزو دختر من نبود
یگانه:......خدای من ....باورم نمیشه ....وای من ...مگه همچین چیزی امکان هم داره .یعنی یه زن انقدر پسته که به زندگی و وهر خودش خ*ی*ا*ن*ت کنه
کاموس: موضوع پیچیده تر از این حرفاست ،دیدنش تو اون کافه ،ازدواجمون .....همش یه نقشه از پیش تعیین شده بود
یگانه:یعنی چی.... منظورت چیه؟
کاموس :برمیگرده به آخرین پرونده ای که ماموریت داشتم بهش نفوذ کنم ....ما جشن گرفته بودیم سر حل شدنش ولی انگار گول خورده بودیم اونا دنبال انتقام گرفتن بودن چون ما بار میلیاردیشون رو توقیف کردیم
romangram.com | @romangram_com