#اغوا_شده_پارت_23
یگانه: (با تشویش زیاد به اطراف نگاهی انداختو دوباره برگشت سمت کاموس، با صدایی که به زور شنیده میشد به حرف زدن ادامه داد)....سپهر پسر من نیست
کاموس: جدن؟ پس چطو.......
یگانه: هیس.....آرومتر ،آخرین بچم که بدنیا اومد یه دختر بود اونم مرده بود ،همسایمون 6تا پسر داشت........اونم همزمان با من بچه اش رو بدنیا اورد ،خونمون بود به قابله گفت یه جوری بچه رو سر به نیست کنن چون شوهرش عاشق پسر بود ،قابله تصمیم گرفت بچه مرده منو با بچه اون عوض کنه تا به شوهرش بگن که بچه مرده بدنیا اومده .
کاموس: یعنی بچه هاتون رو عوض کردین؟
یگانه: اره
کاموس به یگانه خیره شده بود و نمیتونست حرفی بزنه،یگانه سرد و خاموش به میزی خیره شده بود که عکس بچگی های سپهر روش بود
سپهر: چرا به من نگفتی........ مامان؟
یگانه سراسیمه از جاش بلند میشه ،به صندلی برخورد میکنه و باعث میشه تعادلش بهم بخوره، کاموس بازوش رو میگیره
کاموس: مراقب باش
یگانه نگاهی به کاموس بعدم به سپهر انداخت، مردد به سمت کاموس برگشت و ملتمسانه بهش خیره شد
کاموس: اگر برات ممکنه چند لحظه منو سپهر رو تنها بذار
یگانه از صحنه خارج میشه و سپهر کنار کاموس میشینه
کاموس: دوست داری حرف بزنیم؟
سپهر: حرف زدن فایده ای هم داره؟
کاموس: بی فایده هم باشه ،مضر نیست
romangram.com | @romangram_com