#اغوا_شده_پارت_22
کاموس: بحث رو سیاسی نکن ،من معذرت میخوام .خیلی یهویی و مسخره بود
یگانه: خوبه خودت میدونی
کاموس: خب اینارو ولش کن ،چه مشکلی داشتی !
یگانه:به تو چه ربطی داره؟ نیومده پسر خاله شدی؟
کاموس: وای که نمیشه با شما زنا یه کلمه صمیمی حرف زد
یگانه: نمیدونم ،اینجا اونقدر همه چیز در دسترس نیست، دکتر که اصلا نیست ....چند تا دکتر عمومی هستن که اونا هم چیز خاصی حالیشون نیست ،اونقدرا هم پولی تو دست و بالم ندارم که برم شهر ....خیلی هم از اینجا دوره
کاموس: یعنی نمیدونی مشکل اصلیت چیه؟
یگانه: نه راستش نمیدونم .....مادر شوهرم که میگفت من طلسم شده ام
کاموس:هان؟ .... (با تعجب زیاد کمی به یگانه نزدیکتر شد)
یگانه: نمیخوام در مورد اون و خانوادش حرف بزنم.....چقدر خوشحال بودم که صاحب دختری شدم و میتونم با وجود اون به این زندگی نحس ادامه بدم ،چقدر حرف خوردم که دختر زا هستم و نمیتونم نسلشون رو بکشم .....ولی برای من زیاد فرقی نمیکرد جنسیتش چیه .یه شب بیشتر زنده نموند .خاله شوهرم که قابله بود بهم گفت بچه هات که بدنیا میان نمیتونن نفس بکشن و خفه میشن. بعد از اون نتونستم دیگه بچه دار بشم
کاموس: چندتاشون مردن؟
یگانه: دقیقا دوازده تا ......به توچه اصلا
کاموس: باشه ...باشه ببخشید ،بگو
یگانه: خب راستش الکی گفتم، 5تا بچه بدنیا اوردم که همشون مردن ،خب یعنی خفه شدن
کاموس: پس.......... سپهر؟
romangram.com | @romangram_com