#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_86

علی درو بستو منو تو حصار بازوهاش نگه داشتو به سمت واحدمون برد!
از آسانسور بیرون اومدیم و به داخل خونه امون رفتیم
خونه ای که تا امروز احساس نکرده بودم خونه ی منم هست!
به علی نگاه کردم که با غمو مهربونی نگاهم میکرد
هنوزم اسیر دستای گرمش بودم
دوباره سرمو روی سینه اش گذاشتمو اشک ریختم
شالم کنار رفتو دستی بین موهام نشست
و زمزمه اشو شنیدم که برام بهترین نجوا بود:
- هیش!
آروم باش!
من اینجام!
اجازه نمیدم کسی بهت توهین کنه!
نمیذارم کسی اذیتت کنه!
من میدونم تو چه کار بزرگی به خاطر پسر اون خانم کردی!
از خود گذشتگی کردی!
این آدمای ظاهر بین مهم نیستن، فقط خدا مهمه که از همه چی خبر داره!
خودش مواظبته!
خودش اجر کارتو میده!
گریه کن بذار دلت آروم بگیره!
این آدما ارزش ندارن به خاطرشون اعصابتو خراب کنی!
سرمو کمی ازش جدا کردم
تو چشماش نگاه کردمو نالیدم:
- علی!
- جانم؟
- به من، به من ... گفت ... خ..ر ... ا.. ب
- هیش!
قرار شد از این حرفا نزنی!
بهشون فکر نکن!
اون حرفا رو همون جلوی در چالشون کن!
- من دوسش داشتم!
مثل مامانم!
دلم ... دلم براش تنگ شده بود
خواستم ... خواستم ... بغلش کنم ... زد تو گوشم!
صورتمو نشونش دادمو گفتم:
- زد اینجا!
میبینی؟
اینجا درد نگرفت، قلبم شکست!
- آروم باش خانمی!
منکه میدونم قلبت چقدر مهربونه!
ببخششون!
همه شونو!
حتی منو!
منی که باعث این وضعیت شدم!
خب؟
و باز سرمو روی قفسه ی سینه اش گذاشتم
یه کم که گریه کردم سرمو عقب کشدو نگاهشو به چشمام دوخت سرشو به جلو خم کردو ...
پیشونیم سوخت از بوسه ای که بهش زد!
با لبخند نگاهم کردو گفت:
- تا من هستم از هیچی نترس!
به من اعتماد کن!

چشمامو بازو بسته کردمو قبول کردم حرفشو
با تمام وجود قبول کردم
و باور داشتم که پای حرفش وایمیسته!
از بوسه ای که به پیشونیم زد ناراحت نشدم
چون نشونه ی پشتیبانی بود
نشونه ی حمایت بود!
و من درک میکردم فرقشو با همه ی بوسه های قبلیم!
دختر آفتاب مهتاب ندیده نبودم که بخوام سرخو سفید بشمو خجالت بکشم
میدونستم هیچ حسی جز پاکی توش نبوده!
کاش آدما زود قضاوت نمیکردن!
کاش راحت حکم نمیدادنو سر نمیبریدن!
کاش میفهمیدن که گناه دل شکستن کم از آدم کشتن نیست!
چه بسا بیشتر هم باشه!

romangram.com | @romangraam