#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_87
با آدم کشى جونو میگیرنو، نفسو از جسم مادی جدا میکنن، ولی با دل شکستن، روحو میکشنو آب حیاتو از روح دریغ میکنن!
روحی که ارزشش بیشتر از جسم خاکی ماست!
ده روزه که از ازدواجمون میگذره
تو این چند روز با هم بهتر شدیم
هر دومون احترام همدیگه رو نگه میداریم
من کارای خونه رو انجام میدمو به عسل میرسم
علی هم هر روز برای خونه خرید میکنه و روزی چند بار میپرسه چیزی احتیاج دارم یا نه
اخلاقش خوب شده
مهربون شده
بهم اهمیت میده
هرچند که من هیچی ازش نمیخوامو غرورم اجازه نمیده چیزی بخوام
ولی خودش حواسش به همه چیز هست
حتی وسایل بهداشتی خونه رو به طور کامل میخره
خوبه که یاد همه چی هست، وگرنه من چطوری روم میشد بهش بگم از این چیزا بخره
امروزم مثل هر روز، علی بانکه و من و عسل تو خونه ایم
ساعت یازدهه
یه میان وعده دادم عسل خورد، خودمم به اشپزخونه رفتم تا به کارام برسم
با شنیدن صدای زنگ در به سمت ایفون رفتم
به تصویر زن چادریی که جلوی در بود نگاه کردم
نمیدونم چرا استرس گرفتم
نمیشناختم کیه
گوشیو برداشتمو پرسیدم:
- کیه؟
- باز کن
- شما؟
- مادر صاحب خونه!
وای این دیگه کیه؟
یعنی چی؟
مادر صاحب خونه؟
یعنی ... یعنی ...
نکنه مادر علیه!
وای حالا چکا. کنم؟
به خودم اومدم دیدم هنوز اون خانومو پشت در نگه داشتم
- ب .. بفرمایید
- چه عجب!
نفسمو بیرون دادمو به خونه نگاه کردم
خوبه صبح که بیدار شدم خونه رو تکییز کردم
به خودم نگاه کردم
یه تونیک قرمز با ساپورت مشکی پوشیده بودم
خوب بود
عسلم که یه لباس تو خونه ای نارنجی پوشیده بود
خیالم راحت شد
یه دستی به موهام کشیدم و نفسمو بیرون دادم
زنگ واحد باعث شد از فکرو خیال اضافی بیرون بیام
درو باز کردمو یلام گفتم
یه نگاه از سرتا پا بهم انداختو یه پوزخند زدو نگاه پر تحقیرشو ازم گرفت
وارد خونه شدو گفت:
- پسرم کجاست؟
- بانکه!
وای این دیگه کیه؟
چرا مثل طلب کارا میمونه؟
با دیدن عسل دست از کنکاش خونه برداشتو به سمتش رفتو تو آغوشش کشیدش
آخی
خیالم راحت شد
چه بد نگاه میکنه
آدم استرس میگیره
بهش نگاه کردم
یه خانم توپول بود
مانتو شلوارو روسری مشکی پوشیده بود، یه چادر مشکی هم سرش بود که در آورده بودو رو دسته ی راحتی گذاشته بود
پوستش گندمی رنگ بود
لبهای کوچیکی داشت
با چشمای معمولی
یه کم به علی شباهت داشت ولی در کل خیلی شبیهش نبود
شاید علی بیشتر شبیه پدرشه
romangram.com | @romangraam