#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_81

خوب شده بود
هم مزه اش خوب بود
هم داغ نبود!
بردمو با بازی کردن دادم عسل خورد
بعد از اینکه از سیر شدنش مطمئن شدم به آشپزخونه رفتم تا خودم صبحونه بخورم
جالبه
شدم یه پا مادر!
کی فکرشو میکرد من انقدر خوب از پسش بر بیام؟
شرایط آدمو عوض میکنه!
اجبار مثل یه معلم خصوصی حرفه ای کاری میکنه که همه ی درساتو فول بشی!
خوبه که حداقل تو این شرایط عسل هست که سرگرم بشمو غمامو یادم بره!
هیچ وقت به این فکر نمیکنم که به خاطر عسل اینجامو برای نگهداری از اونه!
ازش ناراحتم نیستم
چون میدونم، اگه اونم نبود، علی برای حرص دادن سهیل، یه دلیل دیگه میاورد تا منو نگه داره!
یه بسته سبزی کوکویی از فریزر بیرون آوردم
خوبه!
با اینکه این خونه زن نداره، یخچالش مثل خونه هایی که کدبانو داره پره!
سبزی که وا رفت، سه تا تخم مرغ ریختم تو ظرف، دوتا حبه سیرم رنده کردم، یه کمم آرد نخودچی ریختم و با سبزی ها مخلوط کردم
کوکو سبزیو اینجوری دوست دارم، خوشمزه تر میشه!
البته به نظر من!
در آخرم یه کم نمک و فلفل سیاه رختم و بعد از اینکه حسابی مخلوطشون کردم ؛ سرخشون کردم
زیر گازو کم کردم تا ریز ریز مغز پخت بشه!
بعدم رفتم پیش عسل!
موهای کاموایی یکی از عروسکاشو گرفته بودو میکشید!
یه ماچ محکم از لپش کردم
یه کم باهاش حرف زدم
کلماتو خیلی بامزه تکرار میکرد
بغلش کردمو به آشپزخونه بردمش، یه کم پلو با ماست بهش دادم
راستش نمیدونستم بجز سوپ چی باید براش درست کنم!
باید امروز از علی بپرسم
هرچند باهاش قهرمو دلم نمیخواد باهاش حرف بزنم، ولی به خاطر عسل مجبورم!
بعد از اینکه غذاشو خورد بردمو رو تختش خوابوندمش!
امروز خیلی از وقتمو با عسل بودم، دوبارم از صبح تا ظهر عوضش کردم!
فسقلی!
به چهره ی معصومش تو خواب نگاه کردمو از اتاق بیرون رفتم
به محض اینکه برگشتم خوردم به یکی که باعث شد با ترس جیغ بکشم!
برگشتنم مصادف شده بود با رفتن تو حلق کسی که جلومه
چون فقط قفسه ی سینه اش پیدا بودو صورتش معلوم نبود
بدون اینکه سرمو بالا بیارم ببینم کیه، خواستم جیغ بکشم که ...
یه دست بزرگ روی دهنم نشستو مانع جیغ زدنم شد!
منو بگی، سکته رو زدم!
با ترس سرمو تا آخرین حد ممکن خم کرده بودم
صداشو کنار گوشم شنیدم که گفت:
- منم، چرا جیغ میکشی؟!
ا، اینکه صدای علیه!
یعنی خودشه؟!
با ترس سرمو بلند کردمو دوتا چشم مشکی جلوم دیدم
آخیش!
خودشه!
پس چرا دستشو بر نمیداره؟!
نمیدونم چرا، ولی احساس کردم نگاهش یه جوریه!
شاید به قول خودش دوباره دچار عذاب وجدان شده!
با ابرو به دستش اشاره کردم
گیج نگاهم کردو سرشو به معنی " چیه؟ " تکون داد
منم باز همون کارو تکرار کردم
بی حوصله دستشو برداشتو گفت:
- بگو ببینم چی میگی؟
منم با اخم نگاهمو ازش گرفتمو گفتم:
- یعنی من نخوام حرف بزنم تو باید دستت رو دهن من باشه؟!
وا مونده دست نیست که، آهن پاره س!
وای!
بازم سوتی!
این چی بود گفتم؟!
این که از این حرفا حالیش نیس!

romangram.com | @romangraam