#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_8


- من تو اون رستوران از صبح تا حالا فقط شاید بوی غذا بدم، اگه فکر کردی غذامو میخوای بخوریم بگو که تا بلایی سرم نیومده فرار کنم!

منم عشه گر میخندمو در جوابش میگم:

- خوش مزه که هستی ولی از یه نوع دیگه!

حالت چشم هاش عوض شدو منو به خودش فشردو گفت:

- از چه نوعش؟

- دیگه اونشو بعدا میگم

- ا! اینجوریاس؟

لبخند شیطانی زدو منو رو دستش بلند کرد

با معلق شدنم بین زمینو هوا، دستامو دور گردنش انداختمو با جیغ گفتم:

- وای، افتادم، بذارم زمین!

بیشتر خندیدو منو بالا تر گرفت و گفت:

- وقتی جغجغه فریاد میزند!

- لوس نشو سهیل، بذارم زمین!

ابروهاشو بالا انداختو گفت:

- نچ، نمیذارم!

- میوفتم!

- تا منو داری غم نداری، هواتو دارم!

دیدم بحث بی فایده ستو آروم گرفتم

به سمت اتاق خوابمون رفتو منو روی تخت خوابوند

خودشم با لبخندی بر لب به طرف کمد رفتو لباس هاشو عوض کرد

منم به پهلو دراز کشیدمو نگاهش کردم

(( قربون قدو بالات برم من!

ماشاا ...

بهار فدات بشه ))

همین جور داشتم تو دلم قربون صدقه اش میرفتم که اومدو کنارم دراز کشیدو گفت:

- آی خدا چقدر خستم!

کمی بلند شدمو دست چپمو تکیه گاه بدنم کردمو به صورتش نگاه کردمو گفتم:

- چرا عزیزم؟ خودم خستگیتو رفع میکنم!

لبخند بد جنسی زدو گفت:

- خب رفع کن!

شونه امو بالا انداختمو گفتم:

- باشه، پاشو بریم بیرون، یه چایی برات بریزم بخور، بعدشم ناهار برات بیارم بخور، بعد از اونم بخواب که حسابی خستگیت در بره!

romangram.com | @romangraam