#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_7


تا میومد تو خونه با صدای بلند میگفت:

- کجایی جغجغه؟

منم با خنده میرفتم جلوش!

آه!

به هر حال این ها همه خاطره میشه روزی!

سهیل الان جوونه و شورو شوق زیادی داره!

کلا این مردها انرژی بیش از حدی دارن!

نمیدونم چرا به جای اینکه از این انرژی برای اذیت کردن ما زن ها استفاد ه کنن، نمیرن دنبال یه کاری که مفید باشه براشون؟!

واقعا چرا هیچ چیزی تو دنیا بیشتر از جیغ زن برای مرد لذت بخش نیست؟!

امروزم مثل هر روز ناهار پختمو روی راحتی نشستمو منتظر سهیلم، به ساعت نگاه کردم که یه کمی از دو گذشته بود!

الان دیگه باید پیداش بشه!

به اتاق رفتمو خودمو چک کردم

خب، همه چی خوبه!

یه لباس کوتاه آبی روشن پوشیدم

با آرایش غلیظ و خط چشم عربی

رژ لب سرخ رنگ

صندل سفید

حالا یه عالمه از عطری که سهیل دوست داره میزنم، که به خاطر زیاد زدنش سرفه میکنم

همیشه همینه، یه کم آلرژی دارم!

ولی هیچ وقت اهمیت نمیدم

چون میخوام برای شوهرم خوش بو باشم!

خب!

دیگه همه چی خوبه!

از اتاق بیرون رفتم که دیدم صدای پیچیدن کلید توی قفل میاد

شوهر عزیزم، عشق زندگیم اومد!

میرم جلوی در به استقبالش!

با باز شدن در، نگاهش روی صورتم میچرخه، و لبخند صورت خسته اشو میپوشونه!

دستاشو به دورم حلقه میکنه و عمیق نفس میکشه!

- چه بوی خوببی میدی خانمی!

منم سرمو روی سینه اش میذارم و با بو کشیدن عطر تنش که با بو و گرد کار بیرون آمیخته شده میگم:

- نه به خوش بویی تو!

با خنده میکه:

romangram.com | @romangraam