#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_60
- بجای آبغوره ریختن پاشو دست باباتو ببوسو معذرت خواهی کن!
چی؟
عذر خواهی؟
به کدامین گناه نکرده؟!
به گناه تهمت هایی که به من زدن؟!
از جام بلند شدمو به هردوشون نگاه کردمو گفتم:
- شما ها منو خورد کردین، منو کشتین، این بود اعتمادتون به من؟
این بود جونم جونم گفتن های از ته دلتون؟
چقدر سریع حکم دادینو قصاص کردین!
حتی سریع تر از علی!
بابا با خشمی که تا حالا ازش ندیده بودم گفت:
- اسم اونو نیار دختره ی پتیاره!
- بابا!
از داد بلندم، بابا دستشو بلند کردو روی صورتم فرود آورد!
برای اولین بار از بابا سیلی خوردم
اون هم به گناه نکرده!
گریه ام شدت گرفت
با دست صورتمو پوشوندمو به سمت اتاقم چرخیدم
موقعی که میخواستم وارد اتاقم بشم بهشون گفتم:
- من با علی ازدواج میکنم، اگه میخوایین شاهد عقد دخترتون باشین فردا با من بیایین، اگر هم نه که من میرم!
- تو بی جا میکنی!
- نه بابا، من میرم، تو خونه ای که احترامی برام قائل نیستن نمیمونم!
- مونده زندانیت کنم نمیذارم بری زن اون پسره شی!
- من که از همه چیز بریدم، از دنیا هم میبرم، صبح میرم، اگر جلومو بگیرین، مطمئن باشین خودمو میکشم!
- بهار!
مامان نا باور اسممو صدا میزنه، ولی بابا حرف آخرو میزنه
- اگه رفتی دیگه حق نداری پشت سرتو نگاه کنی!
بی توجه به اتاقم میرمو درو از داخل قفل میکنم
با خودم فکر میکنم
فکر میکنمو فکر میکنم
کار درستی کردم؟
آره!
بهتر نیست بیشتر فکر کنم؟
مگه فرصتی هم داری؟
نه!
تو بهتری کارو میکنی
زندگیه سهیل از همه چیز مهم تره، حتی از ندیدن مامانو بابا!
آره، جون یه آدم مهمتر از همه چیزه!
حتی از ندیدن لبخند بابا؟
آره، سهیل مهمتره!
و با این افکار که مثل افکار مالیخولیایی میمونه تا صبح با خودم سوالو جواب میکنم
صبح زود از جام بلند میشم
کیفی از لوازم ضروریمو بر میدارم، لباسو وسایل مورد نیاز!
صورتمو میشورم
چشمهام به خاطر نخوابیدن سرخه سرخه!
به آینه ی دستشویی اتاقم لبخند میزنم!
امروز قراره سهیل آزاد بشه
هیچی مهم تر از این نیست!
همه چیز امروز خوب میشه
هوای زمستانی دلم هم امروز بهاری میشه
مثل روزهایی که سهیل بود!
مثل گذشته ها!
همه خوابن
بدون اینکه صدایی ایجاد کنم، درو باز میکنم
بابا درو قفل نکرده
شاید فکر کرده که تهدیدش کار ساز بوده!
آره، اگه تو شرایط فعلی نبودم کار ساز بود
من همه ی زندگی ام لبخند بابام بود
همه چیزم مامانم بود
حتی بهادر!
برادرم که تا حالا نشده هفته ای بدون اینکه اونو ببینم سپری شود!
اما مجبورم
خدایا تو شاهدی که راهی جز این ندارم
romangram.com | @romangraam