#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_54


شد بیانو نمک نپاشن رو زخممون؟

هرکی اومد گفت " آخی، بیچاره، کی فکرشو میکرد اینجوری زندگیشون نابود شه؟ "، " از دست این جوونای امروز، وقتی انقدر میخورن که سر از پا نمیشناسن همین میشه دیگه "، " عیب نداره، قسمتت این بوده، خودتو ناراحت نکن " بسه یا بازم بگم؟

همه شون یه حرف مفتی زدنو رفتن!

- اینا درست، ولی نمیشه که زندگیتو تباه کنی!

- تباه؟ یعنی تا حالا تباه نشده؟

سهیلمو میخوان بکشن!

- وقتی هنوزم اینجوری میگی سهیلم، چطور میخوای جدا شی؟

- اون جوری راحت ترم!

- احمقی، احمق!

- بهادر!

- مگه دروغه، چرا ترش میکنی؟

با موندنت، حداقل بعد از فوتش عروسشون میمونی و کلی هم از اموالشون که به سهیل قرار بوده برسه میدن به تو!

- چـــــی؟ چی میگی تو؟

بفهم چی میگی؟

منو میراث خواری؟

اونم ارث کی؟

سهیل؟

شرمم میشه بگم برادرمی!

- منکه بدتو نمیخوام، مگه به من چیزی میرسه؟

من مال خودت میگم!

- بهتره حرف نزنی تا احترامت حفظ بشه!

- بهار نادون نباش!

چه فرقی داره که الان جدا شی یا بعد ...

- بسه! ادامه نده!

من هنوز امید دارم سهیل زنده بمونه اون وقت تو ..

دستمو جلوی دهنم گرفتم تا صدای گریه کردنم آروم باشه!

بی توجه به نگاه پر تعجب مامانو بابا و ریحانه که از حرفهای ما بی خبر بودن، به سمت حیاط رفتم

سرمو روبه آسمون بلند کردمو به خدا گفتم:

- خدایا، تو خودت خوب میدونی که قصدم چیه! من فقط میخوام سهیل زنده بمونه همین! شاید قسمت ما به هم نبوده! شاید باید جدا باشیمو جدا زندگی کنیم تا زندگی کنیم! ولی فقط خودت میدونی که من برای چی این کارو میکنم!

از فرداش دنبال کارهای طلاقم رفتم

چون توافقی بود کارها زود انجام شد

لحظه ها ثانیه ها زود میگذشتن و فرصت مخالفت رو هم به من نمیدادن

romangram.com | @romangraam