#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_39


ترسیدم

از نگاهش!

از سوالش!

نکنه خیال بدی داره!

نکنه قصد سو استفاده داره!

ولی اونکه این همه عاشق زنشه!

اونکه همش داره سنگ زنشو به سینه میزنه!

نکنه چون حالا که زنش مرده ...

وای نه!

نه، نمیتونه!

همه میگن آدم خوبیه!

حلال و حروم سرش میشه!

با مکث پرسیدم

- میشه بگین منظورتون چیه؟

- تو جوابمو بده! منم میگم چکار دارم

- من هر کاری حاضرم برای همسرم انجام بدم! هرکاری میکنم که اون زنده بمونه!

مخصوصا گفتم همسرم که حساب کار دستش بیاد!

نگاهی بهم کردو لبخندی زدو گفت

- یه پیشنهاد دارم برات، اگه قبول کنی منم رضایت میدم!

تو دلم هم امید بود هم ترس!

هم خوشحال بودم هم ناراحت!

حس عجیبی بود

نمیتونستم درکش کنم

ولی با حرفی که زد به کل هنگ کردم

- ازش طلاق بگیرو با من ازدواج کن!

چند دقیقه بدون پلک زدن نگاهش کردم

معنی حرفشو نمیفهمیدم

ولی یه دفعه به خودم اومدمو با صدای بلندی گفتم:

- چـــــــی؟

- همون که شنیدی!

- این بود دوست داشتنت؟ این بود ادعای عاشقیت؟ خیلی پستی!

- هی هی، مواظب حرف زدنت باش تا پشیمون نشدم! باهاش مقابله به مثل میکنم، اون زنمو ازم گرفت منم میگیرم!

romangram.com | @romangraam