#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_38


با تعجب بهش نگاه میکنم که با سوالش به عقلش شک میکنم، چرا امروز هی اینو میپرسه؟!

- خیلی دوسش داری؟

- خب ... خب ..معلومه، گفتم که همه چیزمه!

- اون چی؟ اونم تو رو دوست داره؟!

- به قول خودش، همیشه میگه بیشتر از جونم!

- منم همین طور بودم!

آخی، میخواست بگه چقدر زنشو دوست داشته!

باز با حرفش متعجبم کرد

- اگه تو رو از دست بده، چه حالی میشه؟!

- ب ... بله؟

- منظورم اینه که اگه تورو از دست بده، اگه دیگه تو رو نداشته باشه چه حالی میشه؟!

- فکرکنم بمیره!

عادتم بود که همیشه صادقانه جواب میدادم!

پوزخندی زدو به سر تا پام نگاه کرد!

یه نگاهی که اصلا خوشم نیومد!

هنوز نگاه خیره اش به من بود که گفتم:

- چیزی شده؟

- آره!

- یعنی، ر ... رضایت میدین؟

- شاید!

با این حرفش لبخند همه ی صورتمو پوشوند

از جام بلند شدمو با لبخند نگاهش کردم

اونم لبخند زد!

تعجبم بیشتر شد

آدمی نبود که لبخند بزنه!

اونم به کی؟

به من؟!

مات شده بودم از حرکتشو داشتم نگاهش میکردم که گفت:

- اگه بگم رضایت میدم، در ازاش چکار میکنی؟

- هر کاری که بگید!

باز نگاه مشکوکی به سرتا پام کردو گفت:

- هر کاری؟

romangram.com | @romangraam