#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_32
نمیخواستم که قبول کنم
سهیل برای من همه چیز بود
عشق اولو آخرم بود
کی میتونه بشینه تا عشقشو بکشن، که من بتونم؟
من نمیتونم
بابا و بهادر دیشب رفتن باهاش حرف زدن
ولی مگه حرف حالیش میشه؟!
حرفش یه کلمه ست " قصاص "
آخه چرا؟
به خاطر یه سهل انگاری!
بابا بهش پیشنهاد دیه داده
جوابش جالب بوده
گفته اگه ملاحظه ی سنو سالتون نبود یه جای سالم تو بدنتون نمیذاشتم!
در این که قلدرو زور گوده که شکی نیست!
از سهیل هم بلند ترو درشت تره!
بابا میگفت " کارمند بانکه و وضع مالیشون معمولیه "
ولی قبول نمیکنه
نه به اونایی که ندارنو باید حتما دیه بدن تا عزیزشون آزاد بشه، نه به ما که داریم ولی گیر یه زبون نفهم افتادیم!
آه!
چکار باید بکنم
امروزم دست از پا دراز تر برگشتم
دیگه عقلم به جایی قد نمیده!
بهتره فردا برم خونه ی مادر زنش!
شاید اونها بتونن راضیش کنن!
صبح زود بیدار شدمو حاضرو آماده رفتم به آدرسی که از بابا گرفته بودم
از ترس اینکه صبح جایی برن، به این زودی اومدم
خدا کنه خواب نباشن!
چند بار زنگ زدم، بلاخره یه صدای خواب آلودی اومد
- کیه؟
- منم
- شما؟
- لطفا تشریف بیارین، عرض میکنم!
romangram.com | @romangraam