#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_29


باید آرامشمو حفظ کنم

نباید بهونه دستش بدم

با صدای مظلومی گفتم:

- آقای معتمد، من ... من ... همسر ...

- میدونم، زن اون از خدا بی خبری، چکار دارین؟

با خشم نگاهمو به چشمهاش دوختم، نیم نگاهی کردو نگاهشو دزدیدو سرشو پایین انداخت

- آقای محترم لطفا بی احترامی نکنین!

- بله، من یه کم زود عصبانی میشم، حق با شماست، امرتون؟

- من اومدم که ... که از ... شما خواهش کنم ... خواهش کنم ... تا .. تا ...

- میشه زود تر حرفتونو بزنید!

- تا رضایت بدید!

- چـــــی؟

- خواهش میکنم، به من رحم کنید، به پدرو مادرش رحم کنید، هر چی که بخواهید براتون فراهم میکنیم، فقط بگید چی تا براتون حاضرش کنیم!

- شما در مورد من چه فکری کردین؟ که زنم رفته و منم میگم خدا بیامرزه و تمام؟ من عاشق همسرم بودم، جونمو براش میدادم، همه ی زندگیم بود، شما اونو از من گرفتین حالا میگین ...

نفس عمیقی کشید، چشم هاشو بست و با ابرو های گره کرده گفت:

- از اینجا برید تا یه کاری دست خوردمو شما ندادم!

- بله؟

بلند داد زد:

- گفتم برو تا نزدم لهت کنم!

بهت زده نگاهش کردم، مگه من چی گفتم؟

چرا اینجوری شد؟

اینکه آرووم بود؟

منم یه کم صدامو بالا بردمو مثل خودش گفتم:

- منو بزنی؟

مگه الکیه؟

بزن ببینم، خجالتم خوب چیزیه!

میدونم عزا داری، میدونم غم داری، درک میکنم که درد از دست دادن عشق چقدر سخته، ولی به منم حق بده ..

اشک چشمامو پوشوندو صدام بغض دار شدو آروم:

- حق بده برای عشقم بیامو التماست کنم، همسر شما رو روزگار گرفته، با تصادف فوت شد، ما که نزدیم از قصد بکشیمش، ولی شوهر من ...

نذاشت ادامه بدم بین حرفم اومد

- تصادف؟ شما به سهل انگاریه شوهرتون میگین یه اتفاق ساده؟

اون اتفاق از قضا و قدر نبود، از بی وجودیه شوهرتون بود، از بی شرفیش بود که مستو پاتیل نشست پشت فرمون، وقتی جنبه نداره برای چی زهرماری میخوره؟ بدتر از اون چرا میشینه پشت فرمون؟

romangram.com | @romangraam