#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_24


- حرف دارم!

- بفرمایید!

نگاهش کردم، هنوز نگاهش به زمین بود

مرد سر به زیری بود!

تو این مدت اینو هم فهمیده بودم!

- صدام زدین که نگاهم کنین؟

- چی؟

- عرض کردم کاری داشتین؟

- بله!

- خب بفرمایید!

- راستش ... ما ...

- باز لکنتتون شروع شد؟ چرا نصفه نیمه حرف میزنید؟

- خب میترسم!

اینبار نگاه متعجبشو از زمین گرفتو به من دوخت!

- بله؟ از چی؟

- از شما!

- چـــی؟

وای، خراب کردم

الان میگه دختره خله!

نفس عمیقی کشیدمو چشم هامو بستمو گفتم:

- ما خیلی متأسفیم که این اتفاق سوزناک برای همسرتون افتاده، ولی با کشتن یکی دیگه که اون خدا بیامرز زنده نمیشه، بدتر یه خانواده ی دیگه هم داغ دار میشن

چشم هامو باز کردمو به صورت اخم کرده اش نگاه کردمو تیر خلاصو زدم!

- رضایت بدید!

- چــــــی؟

از دادش ترسیدم، ولی کوتاه نیومدم

- خواهش میکنم رضایت بدید!

- هیچ میفهمی چی میگی؟ رضایت؟ برای چی؟ برای کی؟ یه مست از خدا بی خبر! یه آدم خوش گذرون که فقط خوشیه خودش براش مهمه؟

آره؟ برای یه همچین آدمی؟ هرگز، هیچ وقت رضایت نمیدم، اون باید تاوان پس بده، اون باید مجازات بشه تا عبرتی بشه برای هم قطاراش!

اشکم راه افتاده بود

انگار خیلی دلش پر بود

با صدای بغض دارم گفتم:

- آقا، قسمتون میدم، یه فرصت، یه فرصت بهش بدید، قول میدم دیگه خودم حواسم بهش باشه، منو سیاه پوش شوهرم نکنین!

romangram.com | @romangraam