#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_21


- اون که داغ داره، منو درک کردو ساکت شد، اونکه حق داره چیز بگه، چیزی نمیگه، اون وقت تو .. تویی که فقط باید وظیفه اتو انجام بدی، شدی کاسه ی داغ تر از آش؟

- وظیفه ی من اینه که کشورو از حضور بی بندو بارهایی مثل شما پاک کنم!

- من؟ من بی بندو بارم یا نگاه دریده ی تو؟

- رســـتـــمی!

- آره داد بزن، بلکه گلوت پاره شه و یه عده از دستت راحت شن!

خواست حرفی بزنه که داد بلند مرد داغ دار هر دومونو ساکت کرد

- ساکت شید! هر دوتون، تو هم بزن به چاک خانوم!

با خشم به اون مأمور نگاه کردمو بیرون رفتم!

تازه تو حیاط کلانتری بود که فهمیدم چه بلایی سرم اومده!

انقدر با اون مردک یکه به دو کردم که یادم رفته بود ...

به خیابون رفتم، تو پایده رو کمی قدم زدمو موبایلمو برداشتمو به بابای سهیل زنگ زدم

- بله؟

- الو بابا!

- بهار؟ چرا گریه میکنی دخترم؟

- بابا سهیل!

و باز زجه های من بود که سکوت شبو میشکست!

کمی طول کشید تا بابا اومد

با دیدنم سریع به طرفم اومد و دستامو گرفت

- دخترم، تو چقدر یخ کردی!

برو تو ماشین تا من برم ببینم چی شده!

- بابا، بابا سهیل!

- باشه بابا جان، تو برو، من ببینم موضوع چیه!

برو بابا جان!

سرمو پایین انداختمو به سمت ماشینش رفتم

یه ساعتی میشه منتظر نشستم

نمیدونم چرا انقدر بابا دیر کرده!

چقدر حالم بده!

نمیتونم تمرکز کنم!

الان باید چکار کنم!

اگه سهیلو آزاد نکنن چی؟

تازه میگفتن آزمایش گرفتنو الکل مثبت بوده!

اگه شاکی کوتاه نیاد چی؟

romangram.com | @romangraam