#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_2
خنده ی بلندی کردو دستشو جلو آورد
دستمو به دور دستش حلقه کردم و با هم به داخل آسانسور رفتیم، ریحانه با عجله جلوی در اومدو خواست داخل بشه که سهیل دستشو جلوش گرفتو گفت:
- لطفا بذارین یه دقیقه راحت باشیم!
الان میریم تو مجلس مگه این داداشش میذاره من نگاش کنم؟!
ریحانه خندید و منم اسم سهیلو صدا زدم
- عیب نداره بهار جان، آقا سهیل حق دارن!
من میمونم بعد از شما میام!
سهیلم خندیدو با دستش با ریحانه بای بای کرد
در آسانسور بسته شد و سهیل در نزدیک ترین نقطه ی ممکن نسبت به من ایستاد، دستمو گرفتو گفت:
- در بیار ببینم این شنلتو!
- نه سهیل، موهام خراب میشه!
- فدای سرم، من نبینم کی ببینه؟!
- اذیت نکن، بذار تا سالن سالم برسم بعد!
با این حرفم قهقه ای زدو گفت:
- مگه میخوام چه بلایی سرت بیارم که اینجوری میگی؟!
سالم برسی؟
با دستم جلوی دهنمو گرفتم، عجب سوتیی داده بودم!
خیلی خجالت کشیدم و طبق معمول سرخ شدم
با سرخ و سفید شدنم، خنده ی سهیل بیشتر شدو گفت:
- انقدر نمک نریز که یه بلایی سرت نیاد!
- حالا من یه چی گفتم، باز تو دست گرفتی برام؟!
- آخه با حال بود!
با عشق بهش نگاه کردمو قربون قدو بالای بلندش که 188 سانتی میشد رفتم
آخه منه 160سانتی رو چه به این هرکول؟
هرکول یعنی هرکول ها، بلند و چهار شونه و توپر!
پیشونیمو بوسیدو گفت:
- انقدر خجالت نکش، زنو شوهر که از این حرفها با هم ندارن!
- به قول خودت زنو شوهر!
- مگه غیر از اینه؟!
- کی عقد کردیم من متوجه نشدم؟
چه سریع!
لپمو کشیدو گفت:
romangram.com | @romangraam