#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_17
- اینو میدونم، با کی؟
- این خانوم و ...
- این خانم؟
و تا برگشتم بگم موضوع چیه، یقه ی مانتوم توسط مرد گرفته شد، از روی زمین بلندم كردو به دیوار پشت سرم چسبوندم
سرمو مماس با دیوار نگه داشته بودو یقه امو اونقدر سفت گرفته بود که ممکن بود خفه بشم
- تو اونو کشتی! توی بی همه چیز!
- ..ا..ا..
- خفه شو، وقتی بلد نیستی رانندگی کنی برای چی میشینی پشت رل؟
چرا با جون آدما بازی میکنین؟
نگاهم به سرباز کشیده د که هراسون جلو اومدو دست مردو گرفت و سعی داشت دستشو از یقه ام جدا کنه
ولی هیکل لاغرو ریز سرباز کجا و هیکل درشت اون مرد کجا؟
نفس کم آوردم، اکسیژن بهم نمیرسید
دستامو بالا آوردم تا دستشو جدا کنم
هیچ کاری نمیتونستم بکنم
زورش زیاد بود، خیلی زیاد!
صدای سرباز بلند شد
- آقا، آقای محترم، نکنین این کارو، این خانوم نزدن که ... .
به یکباره دستاش شل شد، منو رها کرد
افتادمو سکندری خوردم
دستمو به گلوم گرفتم و حریصانه نفس کشیدم
- منظورت چیه؟ پس اون موقع چی میگفتی؟
- این خانوم با ..
دوباره نگاه تیزناکش به من دوخته شد، این چشمها عجیب ترس رو به دلم سرازیر میکرد
منی که دختر ترسویی نبودم و برعکس جسارتم زبان زد بود این همه ترسیدم!
- این خانوم چی؟
- ایشون و همسرشون با همسر شما تصادف کردن و کسی که پشت فرمون بوده شوهرشونه!
- الان کدوم گوریه؟
- کلانتری، همون موقع با پلیس تماس گرفته شد، بازداشتش کردیمو بردیمش کلانتری، شما هم باید برای صورت جلسه با ما بیایید!
- بریم!
و همچنان نگاه برانش به من بود!
با ترسو لرز تكونى به خودم دادمو دنبالشون راه افتادم
به کلانتری که رسیدیم، قدم های مرد تند شد
romangram.com | @romangraam