#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_159


- خودم براش عوض ميکنم

لبخند پررنگى زدو آروم گفت:

- مرسى خانوم!

از اين لفظ و لحن حس خوبى بهم دست داد

جديدا " خيلى از اين خانوم آخر جمله هاش که بهم ميگه خوشم مياد

از بس بى جنبه ام

نه

على خيلى سرد رفتار کرده حالا با يه خانوم گفتن سخت جلوى خودمو ميگيرم که دندوناى عقلم از لبخندى که ميخواد رو لبم بشينه پيدا نشه

دو ماهى ميگذره

على برام چادر عربى خريد

خيلى راحته

خيلى هم ازش خوششم اومده

جنسشم نرمو سبکه

در کل راحت و خوبه

يه تخت يه نفره ى سفيدم برام خريده که تو اتاق عسل طورى گذاشم که با تخت عسل زاويه نود درجه ميسازه

تخت عسل چسبيده به ديوار رو به دره و تخت من چسبيده به ديوار کنار در

کم کم داريم به عيد نزديک ميشيم

چند بارى خونه ى مادر على رفتيمو يه بارم اونا اومدن خونه ى ما

واى که اون روز من چقدر استرس داشتم

مادرشم از اون ايراد گيراس

تا رو کابينتا دست ميکشيد که ببينه خاک روش نباشه

ولى در کل با لبخند رضايتى از پذيراييم تشکر کرد

رفتارش باهام بهتر شده

على هم که ميشه گفت خيلى مرد خوبيه

خيلى هوامو داره

اين روزا مدام ميگم خوش به حال مريم

درسته که خودم عاشق سهيلمو با اون زندگى خوبى داشتم ولى زنها هميشه مردا رو با هم مقايسه ميکنن و منم اين روزها مدام على رو با سهيل قياس ميکنم

امروز قرار بود بريم براى عسل خريد کنيم که خروس بى محل زنگ زدو گفت داره مياد اينجا

تو اين دو ماه، سه بار اومده

هر دفعه هم که مياد انقدر منو زير نظر ميگيره که خدا ميونه

انگار زير ذره بينم

حرکات منو على رو کامل تحت کنترل داره

romangram.com | @romangraam