#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_155


قد بلندى داشتو پوستى گندمى

در کل خوشگل و لوند بود

از اون دسته دخترخاى پسر پسند!

شهره دستى تو موهاى مشكيش كشيدو با لبخند به من نگاه كرد

يه كم آناليزم كردو گفت:

- فكر نميكردم على به اين سرعت بعداز مريم ازدواج كنه ولى حالا كه ميبينمت ميفهمم كه حق داشته

تيكه اى هستى براى خودت

به لبخندى اكتفا كردم

نميدونم چرا حس خوبي بهش ندارم

وقتى نگاهش ميكنم استرس ميگيرم

به على نگاه كردم كه محجوبانه سرشو زير انداخته بود تا از نگاه احتمالى به شهره جلوگيرى كنه

سرشم تا ميتونست به طرف مخالف چرخونده بود

كاملا معلوم بود چرا اينجورى نشسته

نميدونم چطور شهره كه تو اين خانواده بزرگ شده و ميدونه اونا معذب ميشن رعايت نميكنه

دوباره به على نگاه كردم

اعتراف ميكنم كه حجبو حياش به دلم نشست

يه شيرينى خاص

يادمه هميشه سر اينكه سهيل بى پروا به همه نگاه ميکرد مشکل داشتم

ولى مگه گوش ميکرد؟!

همش ميگفت من به چشم خواهرى بهشون نگاه ميکنم

شايد راست ميگفت

شايد بيشتر براى کنجکاوى نگاهشون ميکرد

ولى چه دليلى داشت که ببينه مثلا اون دختر چه تيپى زده!

براش عادى بودو عادتش شده بود

يکى از عادتاى بدش بود که من دوست نداشتم

چشم پاک بود

نگاهش بد نبود

ولى دلم نميخواست شوهرم به دوستم يا دوستاى دوستاش نگاه کنه!

شايد زيادى حساسمو بسته فکر ميکنم، ولى از مرداى با حيا خيلى خوشم مياد

باز که من دارم اونا رو با هم مقايسه ميکنم

چرا اين روزها مدام على و سهيلو با هم قياس ميکنم؟!

مگه من عاشق سهيل نيستم؟!

romangram.com | @romangraam