#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_14
- کسی که این وقت شب مست و پاتیل تو خیابونا ویراژ میده و حالا هم میخواد فرار کنه، یه حرومزاده بیشتر نیست!
تا این حرفو زد دست به سرش گرفت و کمی تلو تلو خورد..
با اون حالش باز کوتاه نمیومد ...
مردم کم کم داشتن دورمون جمع میشدنو وضع بدی پیش اومده بود ...
دیگه منم میخواستم، نمیشد فرار کرد!
سهیل با شنیدن اون حرف از زن به سمتش یورش بردو محکم هولش داد و گفت
- دهنتو ببند تا يه بلايى سرت نياوردم..
زن به عقب پرت شدو سرش به جدول خیابون برخورد کرد ..
سهیل خیلی به این حرف حساس بود ...
ولی با این کارش ...
خون با شدت بیشتری از سر زن بیرون میریخت ...
شاید اون موقع میشد با بستری یا یه عمل کوچیک خوبش کرد..
ولی الان ...
هراسون بالای سرش رفتمو داد زدم
- چه غلطی کردی سهیل؟!
به زن نگاه کردم که چشمهاش بسته بود
نزدیکتر رفتمو کمی خم شدم تا ببینم نفس میکشه یا نه!
لحظه ای چشم هاشو باز کرد، دستشو گرفتم و صداش زدم
اما تنها جوابی که داد این بود:
- بچم!
با تعجب به اطراف نگاه کردم، نکنه طفلی هم همراهش بوده و ما ندیدیم؟
اما هیچی نبود!
دوباره بهش نگاه کردم که چشم هایش بسته بود و دستهاش روبه سردی میرفت!
کم کم شلوغی دورمون بیشترو بیشتر شد!
سهیل تازه فهمیده بود چکار کرده ...
عده ای سهیلو که هنوز گیج بودو به روبروش نگاه میکردو گرفتنو به پلیس زنگ زدن!
یکی هم به اورژانس زنگ زد تا زنو به بیمارستان برسونند
اما اورژانس تو اون ترافیک تهران، در اين ساعت از شب که این منطقه شلوغ بود، خیلی دیر اومد!
آنقدر دیر که دیگه دست زن از دستم رها شد!
شاید اگه زود هم میومد دیر میشد!
ضربه به خاطر برخورد اولش با ماشینو بعدم برخورد با جدول، خیلی شدید بود!
خیلی ...
romangram.com | @romangraam