#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_127
- چى؟
- چه خبرته؟
چرا داد ميزنى؟
گوشمو کر کردى!
- بهار.. يعنى بهار خانم چى گفت؟
- گفت يه حرفايى بهش زدى که..
على نگاهى به من کردو نفسشو فوت کردو ادامه داد
- ترجيح ميدم از خودت بشنوم
- به جون تو چيز خاصى نبود
فقط دلم تنگ شده بود اومدم يه سرى بزنم
تو هم که نبودى، برگشتم!
- مطمئنى چيزى نبوده که به من بگى؟!
- نه بابا چيزىزنبوده!
زيادم رو حرفاى اون حساب نکن
ممکنه يه حرفى بزنه که ميونه ى مارو بخواد بهم بزنه
ميدونى که جنس زن حسوده
شايد خوشش نياد من زياد باهات گرم بگيرمو يه چيزايى بگه که واقعيت نداشته باشه!
- نه بهار حرفى نزده
فقط گفت ميخواستى يه چيزى به من بگى
ميخواست خودش بگه ولى گفت ترجيح ميده خودت بگى!
- نه چيز خاصى نبود
يه سوال داشتم که حل شد
به اينجا که رسيد على پخش کنو قطع کرد
منم به آشپزخونه رفتم تا شام درست کنم
پسره ى مارمولک
ميخواد منو خراب کنه
عالى بودحالم جا اومد
هم يه شوک اساسى بهش دادم
هم اينکه هميشه اين عذاب وجدانو داره که آيا على ميدونه اون امروز ميخواست چکارکنه!
حقشه
بدتر از اين بايد به سرش ميومد!
ده روزى گذشته
romangram.com | @romangraam