#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_126
- آخه انقدر تند گفت که نفهميدم
دلم ميخواد بدونم چى گفتو انقدر سريع رفت!
دوباره سرشو تکون دادو گفت باشه!
آخ جون!
امروز بخت باهام ياره
هرچى ميگم ميگه باشه!
به دستش چشم دوختم که تلفنو برداشتو شماره گرفت!
زد رو پخش کن
صداى بوق! بووق! بوووق!
- بله؟
- مهدى، سلام!
- به داش على خودمون
سلام، چطورى؟
خوبى؟
عسل خوبه؟
- عسل!
مگه نديديش؟
بهار گفت اومده بودى اينجا!
اى مار موذ!
نميخواست لو بده
فکر کرده من چيزى نميگم اولين شوک!
- آ.. آره
ديدمش، همينجورى پرسيدم عادت شده ديگه!
- چه خبر خوبى؟
- اى بد نيستم شما چه خبر؟
- خبرا که پيش شماست!
کارى داشتى اومده بودى؟
- کار؟
نه، کار خاصى نداشتم!
- ولى بهار ميگه اومدى يه حرفايى زدى!
- آ .. آره يه حالو احوالى کردم، بهت گفت چى گفتم؟!
- آره، برام تع يف کرد ولى زنگ زدم تا خودت بهم بگى!
romangram.com | @romangraam