#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_12


سهیل هم از اینکه از لاک تنهاییم بیرون اومدم، خوشحال شدو با من همراه شد

یه کم که گذشت یکی از مستخدم ها با یه سینی حاوی نوشیدنی از کنارمو رد شد که با اشاره ی سهیل اومد پیشمون

سهیل لیوانی برداشت و یه جا سر کشیدو تو سینی گذاشت!

با اخم بهش گفت:

- چقدر میخوری؟

فکر برگشتنمونو کردی؟!

- نترس موش موشی، من هوشیـــــارم!

و این هوشیار کشیده، نشونه ی مستیه اون بود!

یه ساعتی گذشته بودو ما نشسته بودیم، دیگه واقعا حوصله ی موندن نداشتم، به سهیل گفتم که بریم

اول گفت زوده ولی وقتی دید حال ندارم، قبول کرد، که این کارش نشونه ی عشق زیادش بود!

میدونستم رو حرفم حرف نمیزنه، به خاطر همین نمیتونستم بهش نه بگم!

از جامون بلند شدیمو لباسامونو پوشیدیم که دوستاش فهمیدنو هر کدوم یه چیزی گفتن

- نرو بابا الان چه خبره!

- تازه هشتو نیمه، ما تا آخر شب هستیم!

- بدون تو حال نمیده!

- متأهلی هم چه بساطی داره ها!

و سهیل به همه با لبخند گفت:

- وقتی خانومم خسته ست باید بریم، آخه نمیخوام عشقم خسته شه!

- بابا زن ذلیل!

و این جوابی بود که دسته جمعی به حرف سهیل دادن!

سهیل بی توجه به تیکه هایی که مینداختن، دستمو گرفتو بیرون رفتیم

سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم

یه ساعتی تو راه بودیم تا به تهران رسیدیم

چون جمعه شب بود خیابون ها هم داشتن شلوغ میشدن!

اما سهیل بی توجه به سرعت رانندگی میکرد و هیچ توجهی به حال خودشو من نداشت!

تو خیابون چمران شمالی بودیم، روبروی خیابون ولنجک که رسیدیم ترافیک بیشتر شد

با چشم های سرخش بی توجه به شلوغی پاشو روی پدال گاز فشار میداد

به پل رومی رسیدیم، با سرعت از زیرش عبور کردیم و به سمت میدون تجریش راه افتادیم

خیابون ها شلوغ تر شده بود و عابرین پیاده هم زیاد شده بودن!

تو ترافیک کمی سرعتشو کم کرد ولی با دیدن جای خالیی که در سمت راست ماشین دید، فرمونو به راست چرخوند و با سرعت به چپ برگردوند که صدای لاستیک هاش بلند شد!

با ترس و داد بهش گفتم:

- چکار میکنی آروم تر!

romangram.com | @romangraam