#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_11


یکی از مشکلاتی مه باهم داشتیم همین بود!

نوشیدن بیش از حد مشروب!

ولی کو گوش شنوا؟!

با اخم بهش نگاه کردمو سرمو بهش نزدیک کردمو گفتم:

- فکر رانندگی برگشتنت هم کردی؟

سرخوش خندیدو گفت:

- من جنبه ام بالائه!

خیالت راحت!

حالم داشت تو اون فضا بهم میخورد

استرس بدی گرفته بودم

حالم خیلی بد بود

یکی از دختر های جلف مجلس اومد پیشمونو به سهیل گفت:

- سهیل جان میای برقصیم؟

سهیل نگاهی به من کردو گفت:

- میبینی که با خانومم اومدم، برو با یکی دیگه برقص!

ته دلم از این حرف سهیل خوشحال شدم، خیلی آدم سخت گیری نبودم، حوصله ی این جور جشن هارو نداشتم، سهیل هم که به خاطر من نشسته بود پیشم!

بهش نگاهی کردمو با لبخند گفتم:

- سهیل جان اگه میخوای برقصی برو، من مشکلی ندارم!

با ابروهای بالا رفته نگاهم کردو گفت:

- مطمئنی؟

چقدر ساده بودم که فکر میکردم به پیشنهادم جواب رد میده!

- آره!

با لبخند دستمو فشردو گفت:

- حوصله ام سر رفت، خودت بیا با هم برقصیم!

- نه، من حالشو ندارم، برو زودم بیا!

- چــــشم!

و چشمکی زدو ازم دور شد

با هم شروع به رقصیذن کردن

سهیل سنگین و مردونه میرقصید، اما اون دختره ...

دلم میخواست خفه اش کنم!

خودم کردم که لعنت بر خودم باد!

یه کم که گذشت دیگه نتونستم تحمل کنم، جلو رفتمو در برابر چشم های متعجب اون دختره، شروع به رقصیدن با سهیل کردم

romangram.com | @romangraam