#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_113
- چون اين قرارو من گذاشتم، اگه مثل مرداى ديگه فقط به زن بودنت فکر ميکردم چى؟
اگه ميگفتم بايد در ازاى رضايت، تن به هر کارى بدى چى؟
خودتم خوب ميدونى که قبول ميکردى ... پس بجاى بحث با من، سرت کن بريم!
با اين حرفش، سرمو پايين انداختمو چادرو از دستش گرفتم
شايد ترسيدم
آره، ترسيدم، از اينکه زنم
ترسيدم نگاه ديگه اى بهم پيدا کنه
نميخواستم به واسطه ى زن بودنم، تن به خواسته هاى مردونه بدم
سر کردن اين چادر بهتر بود از ...
شايد حق با على باشه
شايد اون روزى که التماسش ميکردم براى رضايت، تن به هر کارى ميدادم
حالا که اون به عنوان يه مرد ... به عنوان شوهر.. کارى بهم نداره، پس بهتره اين يه قلمو گوش کنم
تاى چادرو باز کردمو رو سرم انداختمش
از سرم سر خورد
خم شدمو دوباره اين کارو کردم، دستمو سفت به جلوى چادر گرفتم تا سر نخوره
خواستم کيفمو از روى صندلى بردارم
تا دستمو به سمت کيف بردم، دوباره چادر سر خورد
داشت کامل ميوفتاد که تا به کمرم رسيد گرفتمش
بى اختيار، بلند گفتم:
- اه!
على اومد جلومو سوالى نگاهم کرد
به چادر اشاره کردمو گفتم:
- سر ميخوره!
دستاشو به سمت چادر آوردو بلندش کردو روى سرم تنظيمش کرد، بعد دو طرفشو که خطى قرينه رو بدنم بود گرفتو گفت:
- اينجارو با يه دستت بگير
کارى که گفت رو کردم
صداى خنده اش بلند شد
متعجب نگاهش کردم
به دستام اشاره کردو گفت:
- گفتم با يه دست، نه دوتا دستت که اينطو ى چسبيدى بهش!
- آخه سر ميخوره!
- با يه دستت اين بينو بگير، با دست ديگه اتم کاراتو انجام بده!
باز کارى که گفتو کردم، کيفمو برداشتمو به سمت در رفتم
خواستم کفشمو بپوشم که باز افتاد رو شونه ام
با ناله اسمشو صدا زدم
عسل بغلش بودو کنارم ايستاده بود، با خنده گفت:
- اولش سخته، ياد ميگيرى!
با حرص نگاهش کردم که لبخندش عميقتر شد
بدم مياد از آدمايى که ميگن "مرگ مال همسايه ست "
لبمو با حرص گاز گرفتمو از کنارش گذشتم
زودتر از اون کنار ماشين رفتمو منتظر شدم تا درشو باز کنه
بى هيچ حرفى سوار شدم
همه ى مسيرو ساکت بودم
اونم حرفى نزد
خب خوشم نمياد از زورگويى!
بعد از نيم ساعت ماشينو متوقف کرد
با تعجب از شيشه ماشين بيرونو نگاه کردم
يعنى اينجا بود!
به على نگاه کردم
اخمى روى صورتش بودو بيرونو نگاه ميکرد
سنگينى نگاهمو حس کرد، سرشو چرخوندو نگاهم کرد، نفس عميقى کشيدو دستشو گذاشت پشت صندليم
کامل به طرفم برگشتو گفت:
- الان که بريم تو همه به چشم عروس و داماد نگاهمون ميکنن، پس بهتره اين اخماتو باز کنى
رفتارتم سعى کن معقولو خانمانه باشه
با کسى هم خيلى گرم نميگيرى
خوشم نمياد کسى تو زندگيمون سرک بکشه
امشب حواس همه به توئه، خوب حواستو جمع کن!
افتاد؟
- از قبل افتاده بود!
بدون اينکه فرصت اعتراضو بهش بدم درو باز کردمو بيرون رفتم
على هم دستى تو موهاش کشيدو پياده شد
در عقبو باز کردو عسلو از ر ى صندلى مخصوصش بلند کرد
جلوتر از من راه افتادو ر بر ى ماشين جلوى يه خونه ى ويلايي کوچيک با در قهوه اى ايستاد
نگاهى به من کرد تا جلو برم
romangram.com | @romangraam