#دزد_قلبم_پارت_64

نگاش کردم و گفتم:حالت بهتره؟

سری تکون داد:بله ممنون بهترم

اومدم کنار و گذاشتم رد بشه همزمان پرهام از آشپزخونه اومد بیرون و با دیدن شکوفه پرسید:بهتری؟

سری تکون داد و به سمت آشپزخونه رفت نگاهی به ساعت کردم یه ربع مونده به نه

احسان کم کم دیگه باید پیداش بشه از فکر امشب لبخندی زدم که زنگ آیفن رو زدن

پرهام رفت و درو زد نگاش کردم که گفت:احسانه

و بلند داد زد:ارغوان

ارغوان اومد و سوالی نگاش کرد پرهام ادامه داد:وسایل پذیرایی رو بیار

ارغوان با حرص نگاش کرد و سری تکون داد

بعد از چند دقیقه احسان اومد داخل با پرهام به طرفش رفتیم

-به به پسرخاله چه عجب چشممون به جمالت روشن شد

احسان خنده ای کرد و گفت:اولا سلام دوما بیشعور من که مثه تو بیکار نیستم کلی کار ریخته سرم

romangram.com | @romangram_com