#دزد_قلبم_پارت_60
دوباره دستورالعملشو خوندم و زیرلب گفت:خدایا فقط شور نشه
با لذت به غذام نگاه کردم به به نه شور شده بود نه بی نمک نه شفته مرغشم خیلی خوب پخته بود
نگاهی به ساعت انداختم 8بود پوووف هنوز یه ساعت تا شام مونده بود رفتم سمت یخچال و یکم گوجه خیار آوردم و مشغول سالاد درست کردن شدم
دیگه آخراش بود که سنگینی نگاهی رو حس کردم سرمو بردم بالا که نگام به پرهام افتاد داشت با اشتیاق به سالاد نگاه میکرد تا دید دارم نگاش میکنم اخمی کرد و گفت:اوم..... امشب مهمون داریم شام گذاشتی؟
سری تکون دادم و برگشتم سمت گاز و زیر غذا رو کم کردم و برگشتم برم سمت سالاد که با بامزه ترین صحنه ی عمرم مواجه شدم پرهام آروم آروم داشت به سالاد ناخنک میزد و با لذت میخورد نگاش که به من افتاد سریع قاشقو انداخت و رفت بیرون
خندم گرفته بود شدید کاش ازش عکس میگرفتم کار سالادم که تموم شد یه کاسه آوردم و کمی داخلش ریختم نگاهی به سالن انداختم با دیدن پرهام لبخندی زدم و به سمتش رفتم همونجور که تی وی میدید خم شدم و کاسه رو گذاشتم جلوش و بدون هیچ حرفی پریدم تو آشپزخونه
پرهام:
چشمم به تی وی بود اما حواسم پیش سالاد!!!! لامصب چه مزه ای داشت انگشتاتم میخوردی
از بچگی عاشق سالاد شیرازی بودم
مامان هم همیشه واسم یه ظرف بزرگ درست میکرد
کنترل رو برداشتم و زدم کانال دیگه ای و خیره شدم به تی وی که احساس کردم یکی داره میاد سمتم اومدم برگردم که خم شد چیزی رو میز گذاشت و رفت
با دیدن کاسه ای که توش سالاد بود لبخندی زدم قطعا کار ارغوان بود
romangram.com | @romangram_com