#دزد_قلبم_پارت_57
-خوب ديگه خانومی کاری نداری؟میخوام یکم چرت بزنم
-اوم نه مواظب عشخه من باش
-باشه خدافظ
-بای
اوووف راحت شدما گوشیمو گذاشتم رو سایلنت و چشمامو بستم کم کم چشام داشت گرم میشود که یه لحظه انگار صدای جیغ شنیدم با تعجب چشمامو باز کردم و دوباره منتظر موندم که دوباره و این بار بلندتر صدای جیغ و پشت بندش صدای پارس جسی اومد سریع از تخت پریدم پایین و رفتم بیرون که همزمان پرهام با من از اتاقش اومد بیرون
-چی شده؟
-نمیدونم منم همین الان شنیدم
سری تکون داد و باهم به سمت پایین رفتیم که دوباره صدای جیغ اومد صدا دقیقا از تو حیاط ميومد با پرهام به سمت در رفتیم و بعد از باز کردن شکوفه و ارغوانو دیدیم درحالیکه شکوفه پشت ارغوان وايساده بود و رنگش مثه گچ سفید شده بود و جیغ میکشید ارغوانم سعی میکرد جسی رو با چوب توی دستش دور کنه:چخه هووو چخه با تواما برو اونور ای بابا چه زبون نفهمی هستی کدوم خری تو رو آزاد گذاشته
با زدن این حرف پقی زدم زیر خنده خوب میدونستم پرهام عادتشه همیشه یکی دوساعت جسی رو آزاد بذاره
پرهام با خشم نگاهی به من انداخت و سوتی زد
که ارغوان و شکوفه متوجهمون شدن و سریع از هم جدا شدن پرهام هم جسی رو برد تا ببندتش موندم من و اری و شکو
romangram.com | @romangram_com