#دزد_قلبم_پارت_56
لبخندی زدم و نوش جانی گفتم بعد از رفتن پرهام هومن اومد جلوی من و گفت:چیزی از ناهارت مونده؟
سری تکون دادم و به سمت آشپزخونه رفتم
هومن:
بعد از خوردن ناهار به سمت اتاقم رفتم و رو تخت دراز کشیدم که یهو گوشیم زنگ خورد با دیدن اسم بنفشه اخمام رفت تو هم دکمه اتصالو زدم:سلام خانومی
-سلام بی سلام هومن واقعا خجالت نمیکشی؟؟!!
-چرا عزیزم؟
-چرا؟؟؟؟؟؟؟؟اون داداش بی شعورت هرچی از دهنش دراومد به من گفت بخاطر دوتا خدمتکار عوضی اونوقت تو از من دفاع نکردی؟؟؟؟
-عزیزم آروم باش راستش تو انقدر سریع عکس العمل نشون دادی و از خونه رفتی که من موندم
نیشخندی زدم و ادامه دادم:باور کن بعد رفتن تو کلی با پرهام بحث کردم
-راست میگی؟
پوزخندی زدم:به جون خودت عزیزم
-واااای عاااشقتم هومن جووونم
romangram.com | @romangram_com