#دزد_قلبم_پارت_55
بعد اومد جلوی ما و ادامه داد:سریع تر وسایلاتونو جمع کنید شما از الان اخراجید
-یادم نمیاد بهت اجازه داده باشم تو کار من دخالت کنی
همون به پرهامی نگاه کردیم که بعد زدن این حرف خونسرد به بنفشه نگاه میکرد بنفشه گفت:اما پرهام اونا
-کافیه بهتره سرت تو کار خودت باشه وگرنه کلاهمون میره تو هم و اصلا به این توجه نمیکنم که زنداداشمی
بنفشه که سرخ شده بود به درکی گفت و از خونه خارج شد چیزی که بیشتر از همه برام تعجب آور بود چهره ی خندون هومن بود نه تنها من بلکه ارغوان و پرهامم تعجب کرده بودن
هومن با نیش باز نگاهی به ما کرد و گفت:چیه؟خب خیلی باحال حالشو گرفتی تا اون باشه دخالت نکنه
پرهام پوزخندی زد وگفت:مثلا زنته
هومن ابرویی بالا انداخت و بی توجه به پرهام گفت:امشب احسان میاد اینجا
-چرا؟
-نميدونم زنگ زد گفت میاد اینجا
پرهام سری تکون داد و رو به من گفت:مرسی ناهار خوشمزه ای بود
romangram.com | @romangram_com