#دزد_قلبم_پارت_54

ارغوان اخم کرد و اومد جواب بده که من زودتر گفتم:اگه یکم صبر کنید حاضر ميشه

پرهام سری تکون داد و به طبقه بالا رفت با رفتنش ارغوان نگاهی بهم کرد و گفت:خوب حالا بفرمایید اولیا حضرت چه کوفتی برای اون نره خر میخواد درست کنه؟

-اوه بابا این همه غذا

-مرگ و این همه غذا د آخه من که بلد نیستم

-من که بلدم این همه سال به لطف من زنده ای

الانم کم غر بزن بیا بریم زود باش

پوفی کرد و دنبالم اومد

تقریبا نیم ساعتی در حال آشپزی بودم که غذا حاضر شد بعد از چیدن میز با ارغوان بهش گفتم بره پرهامو صدا کنه تا منم ناهارو بکشم ارغوان سری تکون داد و بعد از چند دقیقه با پرهام اومدن و پرهام نشست سر میز منم بعد اینکه غذا رو گذاشتم با ارغوان رفتیم تو پذیرایی نشستیم هی خدا الکی الکی صاحب خونه زندگی شدیم یعنی الان سعیدی کجاس داره دنبال ما میگرده وای خدا اگه پیدامون کنه چی حتما ما رو میکشه وای نه دعا میکنم پیدامون نکنه تو فکر بودم که با باز شدن در پذیرایی هم من هم ارغوان سرمون به طرف در چرخید و هومن و یه دختره رو دیدیم که وارد شدن دختره وقتی وارد شد با دیدن ما متعجب نگاهی بهمون کرد و گفت:هومن عشقم این دوتا دیگه کین؟

هومن که مشغول درآوردن کت اسپرتش بود گفت:خدمتکارمون

دختره اخمی کرد و گفت:لازم نکرده هومن خدمتکار میخواستی به بابام میگفتی اون بهت دوتا خدمتکار مرد میداد بگو اینا از این جا برن

با تعجب داشتیم نگاش میکردیم این دیگه چی میگفت هومن اومد سمتش و گفت:بیخیال بنفشه عزیزم اونا فقط دوتا خدمتکارن

بنفشه با حرص گفت:اولش آره ولی بعد کم کم واست تور پهن میکنن

romangram.com | @romangram_com