#دزد_قلبم_پارت_53


سری تکون دادم:از آشنایی باهاتون خوشبختم بهتره بریم سر قرارداد

نزدیک یک ساعت بعد جلسه تموم شد و نماینده ها رفتن نگاهی به ساعتم انداختم وقت ناهارم بود از اتاق خارج شدم و به سمت دفترم رفتم و کیفمو برداشتم و به سمت خونه حرکت کردم با اینکه همیشه تو شرکت غذا میخوردم اما این بار اصلا حوصله نداشتم بیشتر اونجا بمونم در ضمن باید حال این دختره رو هم بگیرم

شکوفه:

با صدای باز و بسته شدن در از اتاقم بیرون اومدم و در کمال تعجب پرهامو دیدم هنوز 3نشده پس این چرا الان اومده؟ هنوز داشتم نگاش میکردم که یکی خورد پس کلم برگشتم و ارغوانو دیدم که با خنده میگه:خوردی پسر مردمو

چشم غره ای بهش رفتم و گفت:نوش جون خاطرخواهاش

لبخندی زد و گفت:بله بله و یکیشونم تویی

و چشمکی زد و سریع رفت پایین منم بعد حرص خوردن رفتم پایین با دیدن پرهام سلامی کردیم و اونم سری تکون داد و گفت:ناهار حاضره؟

به همديگه نگاه کردیم و ارغوان با بیخیالی گفت:نه

-یعنی چی نه؟پس من الان باد هوا بخورم؟

-مگه خودتون نگفتید ناهارو تو شرکت میخورین؟

-حالا امروز خواستم تو خونم بخورم باید به تو جواب پس بدم


romangram.com | @romangram_com