#دزد_قلبم_پارت_5


تو همین فکر بودم که دوباره جسی پارس کرد سریع بلند شدم و بدون توجه به دردی که داشتم دویدم سمت حیاط

-چی شده دوباره؟؟؟

جسی پارس کرد و با سرش روی زمین رو نشون داد آروم رفتم طرفش و جایی که گفت رو نگاه کردم یه گردنبند بود به شکل قلب شکسته که روش کلمه ی مادر و دختر حک شده بود حتما مال اون دختره آخ که اگه بفهمه گردنبندش اینجا مونده چه حالی میشه صبر کن ببینم با فکری که به سرم زد لبخند رو لبام جا گرفت مطمئنا دوباره میاد اینجا مطمئنم این گردنبند واسش مهمه

خم شدم گردنبندو برداشتم که زنگ درو زدن رفتم باز کردم و شروین و شیدا رو دیدم

-سلام چی شده؟

-سلام دم در که نمیشه گفت بیاین تو تا بگم

جفتتشون رفتن داخل و منم بعد از دید زدن کوچه رفتم تو خونه

-پرهام نمیخوای بگی جون به لب شدم

-اول برو هومن رو معاینه کن ببین چیزیش نشده باشه

-خیله خوب

شروین رفت و موندیم من و شیدا


romangram.com | @romangram_com