#دزد_قلبم_پارت_4
پرهام:
مگه گیرت نیارم دختره ی نفهم
بلند شدم لنگ لنگان به طرف هومن رفتم که هنوز دستش رو صورتش بود و از درد ناله میکرد سعی کردم دستاشو بردارم اما نمیذاشت باید زنگ میزدم شروین بیاد همونجوری به طرف خونه رفتم و وقتی وارد شدم گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم بعد از دوتا بوق سریع جواب داد
-الوووو
-شروین کجایی؟؟
-بیشور پسردایی هم پسردایی های قدیم حداقل یه سلامی علیکی چیزی
-چرت نگو اصلا وقت ندارم هومن حالش بده پاشو بیا اینجا
با نگرانی گفت:چرا؟ چش شده؟؟؟؟
-بیا بهت ميگم
-تا بیست دقیقه دیگه اونجام
تلفنو قطع کردم و رفتم تو حیاط باید هومن رو میاوردم داخل زیر بازوشو گرفتم و بلندش کردم و بردم تو اتاقش
آخ آخ اگه دوباره اون دخترو ببینم حسابشو میذارم کف دستش
romangram.com | @romangram_com