#دزد_قلبم_پارت_46

دونه دونه اتاقا رو با ارغوان دیدیم هرکدوم یه رنگ قشنگ داشتن آخر سر من یه اتاق خواب انتخاب کردم که ترکیبی از رنگ یاسی و سفید بود یه تخت سفید با ملحفه ی یاسی و دیوارای یاسی و سفید و یه مبل و میز آرایش و تابلوی گلی که بالای تخت وصل بود اجزای اتاق من بودن اونقدر خسته بودم که نفهمیدم چه جوری خودمو پرت کردم رو تخت و خوابیدم

ارغوان:

خدای من چه اتاق قشنگیه اصلا عاشقش شدم خیلی خوشگله تمام سفید دیوارا تخت میز آرایش مبل همه چیش سفیده خیلی خوشم اومده ازش از همه مهم تر یه در هم به سمت بالکن داره

خیلی خسته شدم تو این یه هفته هم که خواب درست و حسابی نداشتیم اول باید یه حموم برم ولی تو اتاق که حمومی نمیدیدم باید میرفتم از اون بوزینه میپرسیدم از اتاق اومدم بیرون و به سمت طبقه ی پایین رفتم که دیدم داره تلویزیون میبینه سریع رفتم پیشش و بدون اینکه نگاش کنم گفتم:می بخشی حموم طبقه ی بالا کجاس؟

بدون اینکه چشمشو از تلویزیون برداره گفت:یکی انتهای راهرو سمت راست یکیم سمت چپ

بدون اینکه حرف دیگه ای بزنم به سمت پله ها رفتم که همزمان در ورودی باز شد و صدای یه پسری اومد که گفت:سلام من اوم.....

با دیدن من تعجب کرد و حرف تو دهنش ماسید و به پرهام نگاه کرد پرهام درحالیکه تی وی رو خاموش میکرد گفت:سلام خوش اومدی واسه چی اونجایی نمیخوای بیای داخل؟

پسره که همون هومن بود سری تکون داد و درو بست و داخل عمارت شد ببخشیدی گفتم و به سمت بالا رفتم و سریع چپیدم تو حموم

اولالا چه حموم لوکسی هی خدا اینا حموم دارن ما هم حموم داشتیم لباسامو درآوردم و خزیدم تو وان آب داغو باز کردم و گذاشتم بخار کنه هی خدا یعنی الان سعیدی دنبالمونه؟ اوه اگه پیدامون کنه زنده زنده مارو دفن میکنه

نزدیک یه ساعتی تو حموم بودم و بعد سریع اومدم بیرون و به سمت اتاقم رفتم و شیرجه زدم تو تخت که صدای در اومد لعنت بر کره خر مزاحم بی حال بلند شدم و رفتم سمت در که آقای بوزینه ی محترمو دیدم

-فرمایش؟

اخمی کرد و گفت:تو ادب حالیت نیست نه؟

romangram.com | @romangram_com