#دزد_قلبم_پارت_44

ارغوان صورتش قرمز شده بود با خشونت گفت:همینم مونده خدمتکار توی عوضی بشم

شکوفه بیا بریم از اولشم حماقت بود اومدیم اینجا

نگاهی به ارغوان انداختم که حسابی حرصی شده بود از یه طرف بهش حق میدادم که عصبی بشه اما از یه طرف دیگه میدیدم پیشنهاد پرهام واقعا خوب بود هم یه درآمد داشتیم هم یه سرپناه تازه سعیدی هم حالاحالا ها نمی تونست پیدامون کنه نفس عمیقی کشیدم ومردد به پرهام نگاه کردم و گفتم:خدمتکار شبانه روز؟

سری به معنای تایید تکون داد

-قبوله

ارغوان با بهت نگام کرد و من رو به پرهام ادامه دادم:اما یه شرط دارم

پرهام منتظر نگام کرد که گفتم:ما یه سری خط قرمز داریم امیدوارم ازشون رد نشی

پرهام پوزخندی زد و گفت:نترس ما به خدمتکارامون کاری نداریم

ارغوان به سمتم اومد ویشگونی از بازوم گرفت و گفت:معلوم هست چه غلطی میکنی؟

آروم زمزمه کردم:توضیح میدم بهت

سری تکون داد و ساکت شد

-حالا که شما شرط گذاشتید منم بگم این خونه قوانین خاص خودشو داره به عنوان خدمتکار لازمه که بهشون عمل کنید

romangram.com | @romangram_com